چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است..... و تنها یک گناه و آن جهل است...



Wednesday, August 17, 2011

مردم فاقد قدرت نیستند، آنها فاقد اراده اند .



مردم فاقد قدرت نیستند، آنها فاقد اراده اند .  ویکتور هوگو

حتی متخصصین و کارشناسانی که تفکر خلاق را تنها یکی از روش‌های تفکر می‌دانند و یک شیوه فکر کردن تعریفش می‌کنند معتقدند و توصیه می‌کنند: «ایمان داشته باشید که می‏توانید. یک حقیقت اساسی این است که برای انجام هر کار، باید اول ایمان پیدا کنیم که این کار، می‏تواند انجام شود.
اعتقاد داشتن به اینکه کاری می‏تواند انجام پذیرد، ذهن را برای یافتن راه انجام آن به حرکت وامی‏دارد. وقتی به کاری ایمان داشته باشید، فکرتان راه‌های انجام آن را پیدا می‌کند.
این آزمایش، تنها یک نتیجه دارد و آن اینکه وقتی ایمان بیاورید که چیزی ناممکن است، فکرتان در پی دلایلی می‏گردد که این مطلب را اثبات کند؛ ولی وقتی ایمان حقیقی داشته باشید که کاری شدنی است، فکرتان راه‌های انجام آن را می‏یابد.
ایمان داشتن به امکان تحقق مسائل، در حقیقت جاده را برای راه‏حل‏های خلاق، هموار می‏سازد؛ در حالی که ایمان داشتن به عدم‌تحقق آنها، تفکری ویرانگر است. این نکته را می‏توان به تمام موقعیت‏ها - چه بزرگ و چه کوچک - تعمیم داد.
 آن دسته از اقتصاددانانی که اعتقاد دارند رکودهای اقتصادی اجتناب‏ناپذیر است، نمی‏توانند راه‌های خلاقی برای شکستن این دور باطل در اقتصاد، پیدا کنند.
اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، می‏توانید راه‌هایی برای دوست‌داشتن یک فرد پیدا کنید. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، می‏توانید راه‏حل‏هایی برای مشکلات شخصی‏تان پیدا کنید. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، می‏توانید راهی برای خریدن خانه‏ای بهتر که آرزوی خریدنش را دارید پیدا کنید. ایمان، نیروهای خلاق را آزاد می‌کند و فقدان ایمان، آن نیروها را به بند می‏کشد. برای نیل به تفکر خلاق، ایمان داشتن را یاد بگیرید



Tuesday, August 2, 2011

می‌خواستم دنیا را تغییر بدهم



این عبارت روی سنگ قبر یك كشیش انگلیسی در كلیسای وست‌مینیستر نوشته شده:«جوان و آزاد كه بودم، تصوراتم هیچ محدودیتی نداشتند و در خیال خودم می‌خواستم دنیا را تغییر بدهم. پیرتر و عاقل‌تر كه شدم فهمیدم دنیا تغییر نمی‌كند، بنابراین توقعم را كم و به عوض‌كردن كشورم قناعت كردم ولی  كشورم هم نمی‌خواست عوض شود.
به میانسالی كه رسیدم، آخرین توانایی‌هایم را به كار گرفتم كه فقط خانواده‌ام را عوض كنم، ولی پناه بر خدا! آن‌ها هم نمی‌خواستند عوض شوند و اینك كه در بستر مرگ آرمیده‌ام، ناگهان دریافته‌ام كه اگر فقط خود را عوض می‌كردم، خانواده‌ام هم عوض می‌شد و با پشت‌گرمی آن‌ها می‌توانستم كشورم را هم عوض كنم و چه كسی می‌داند، شاید می‌توانستم دنیا را هم عوض كنم.