چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی

در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است..... و تنها یک گناه و آن جهل است...



Tuesday, November 29, 2011

نه تو می مانی و نه اندوه


 

To:



 
 
 
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
 
سهراب


--


Tuesday, November 8, 2011

عشق از نگاه مولانا

بیان "مولانا" بیانی عرفانی است که به زبانی دقیق و لطیف در آمده . ازنظر "مولانا" همه اوصاف کمال که در عالم وجود داشته باشد، همه صفات خداوند هستند. از این رو هر کاری که انسان انجام می دهد جلوه ای از خداست . مثلا زراعت هم کار خداست . زیرا خداوند در قرآن می فرماید :« آیا شما هستید که زراعت می کنید یا ما ؟» در واقع انسان همیشه نایب خدا در زمین است، در همه کارها هم از جانب خداوند نایب می شود. همه صفات کمال صفات خداوند هستند، "مولانا" عشق را هم از اوصاف خداوند می داند. او عشق اصلی را نزد خدا و آن را بسان زرناب می داند. در حالی که عشق انسانی ما فقط زراندود است، "مولانا" مثالی می زند مبنی بر اینکه آتش سرخ است‌، نور آن سفید است و چوب در حال سوختن هم منشا دود است. او معتقدست عشق ما دود دارد، در حالی که عشق خدا پاک است.

در نظر "مولانا" زر انسان جنبه حقانیت دارد ( عشق انسان تنها زراندود زر اصلی یعنی خداست ).

مولانا" معنی شناسی است که به حقایق و اسراری پی می برد که به انسان اختصاص دارد، خدا خود گفته است که به انسان همه اسراسر را با قید کل ها آموخته است.یعنی حقایق همه اسرار الهی در انسان ظهور دارد.بنابراین او وجود جامع و الهی و مظهر اسم الله است.به گفته اعوانی مراد "مولانا" این است که انسان نباید به مرده وجود فانی دل ببندد، بلکه بایستی به وجود ازلی حضرت حق دل ببندد.

از نظر حکما وجود مبتنی بر عشق است خداوند در قرآن می گوید:«همه موجودات زمین و آسمان در تسبیح خداوند هستند» . این گفته ممکن است به نظر ما به زبان شعر نزدیک باشد، ولی در حقیقت زبان وجود است، همه حکمای قدیمی هم زبان وجود را مبتنی بر عشق دانسته اند.

"ارسطو" فیلسوفی استدلالی و واضح منطق است، او با این وجه استدلالی خداوند را غایت همه اشیاء و معشوق همه اشیاء و موجودات گفته است.

ا صحبت درباره انسان شناسی "مولانا" بسیار گسترده است. اما درباره عقل و عشق نزد باید بگویم: مولانا عقل را بر جزیی و کلی تقسیم می کند، عقل کلی نزد او همان عشق است ،"مولانا" از عقل مکتسبی و قراردادری هم سخن می گوید. نزد مولانا آنچه با عشق تضاد دارد، عقل جزئی و دنیایی است که منکر عشق می شود.

Sunday, November 6, 2011

یک جمله تاثیر گذار

این جمله رو تو یه سایت دیدم نمیدونم مال خودشه یا نه اما خیلی قشنگ بود به هر حال به نویسند اش تبریک میگم
باید این جمله ها و این حرفهای تاثیر گذار منتشر بشه تا همه با هم بهتر باشیم باهم بهتر حرف بزنیم و بهتر کنارهم زندگی کنیم .


و انسان چیزی نیست جز آگاهی ، آزادی و شرافت و این سه ، چیزهایست که
به هیچ وجه نمیتوان فدا کرد حتی در راه خدا !!!

Friday, October 14, 2011

دوست

 
    *دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر خواهر پسر خاله و دختر عمو نیست
که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن
به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود. با دوستانمان
میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم
وسکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم
نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی
بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر
دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان میتوانیم
بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان
بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم :  امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم
بخندیم  می توانیم گریه کنیم  می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم
بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم
میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را
بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان
دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان
میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم  و بگوییم : پاشو بیا اینجا و
اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ
حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم با دوستانمان می توانیم
حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم

سروش صحت*

Wednesday, October 12, 2011

اقدام جالب دکتر ماکوس به عنوان یک شهردار



 



تغییر نگرش مردم، رکن اساسی  تحول در فرهنگ مدنی
 
در اکتبر سال 1994 شخصی به نام دکتر آنتاناس ماکوس که یک استاد فلسفه و ریاضیات بود به عنوان شهردار بوگوتا پایتخت کلمبیا انتخاب شد. آن گونه که گفته شده است این شهر به عنوان پایتخت قتل جهان معروف بوده است و مقامات شهر در فساد شهره بوده اند. در واقع اهالی بوگوتا از این همه نابسامانی به جان آمده و به دنبال چاره ای می گشتند که نهایتا به دکتر ماکوس به عنوان یک ضد سیاستمدار متوسل شدند.
اما شنیدنی است که دکتر ماکوس برای مقابله با ناهنجاری های در شهر بوگوتا از روشهای جالبی استفاده کرد. مثلا در سر چهارراه ها گروه های پانتومیم به کار گماشت که متشکل از دانشجویان تئاتری بودند که صورت خود را سفید و سیاه کرده بودند و هر کسی را که تخلفی می کرد مسخره می کردند. مثلا اگر عابر پیاده ای از چراغ قرمز رد می شد به دنبالش می افتادند و ادایش را در می آوردند و همین باعث شد که شهروندان از ترس مسخره شدن از تخلف بپرهیزند. با گذشت چند ماه، درصد افراد پیاده ای که به علائم راهنمایی توجه و مطابق آن ها رفتار می کردند از 26 درصد به 75 درصد رسید. در حقیقت استقبال از این طرح و موفقیت آن در کاهش خلاف چنان چشم گیر بود که دکتر ماکوس 400 نفر دیگر پانتومیم کار استخدام کرد تا خدمات این گروه ها به سراسر شهر گسترش یابد.
این تنها بخشی از کارهای به ظاهر ساده بود که توسط دکتر ماکوس انجام شد و اتفاقا در نظم بخشی به شهر نتیجه داد.
دکتر ماکوس معتقد بود که تلاش برای تغییر نگرش مردم، می بایست رکن اساسی اصلاحات او را تشکیل دهد و نیز این که تحول در فرهنگ مدنی شهروندان ، کلید حل معضلات بی شمار شهر بوگوتا به شمار می آید
تنها افراد بسیار کوته فکر ممکن است معتقد باشند که رفتار انسان ها صرفا از پاداش ها یا مجازات های ملموس و مادی تاثیر می پذیرد. درست است که افراد به انگیزه های اقتصادی شفاف و مستقیم واکنش نشان می دهند اما ممکن است به انگیزه های ناشناخته ای که از قراردادهای اجتماعی یا وجدان فردی شان نشات می گیرند نیز واکنشهای قاطعی نشان دهند.
 
 
 




Sunday, October 2, 2011

خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد


 

زندگی همواره پر از چالش است...

بهتر این است که واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم

خیال می‌کنیم که زندگی، همان زندگی دلخواه موقعی شروع می‌شود که موانعی که سر راهمان هستند، کنار بروند

مشکلی که هم‌اکنون با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، کاری که باید تمام کنیم؛ زمانی که باید برای کاری صرف کنیم، بدهی‌هایی که باید پرداخت کنیم و...

بعد از آن زندگی ما زیبا و لذت‌بخش خواهد بود

بعد از آنکه همه این‌ها را تجربه کردیم تازه می‌فهمیم که زندگی، همین چیزهایی است که ما آنها را موانع می‌شناسیم

این بصیرت به ما یاری می‌دهد تا دریابیم که جاده‌ای بسوی خوشبختی وجود ندارد؛ خوشبختی، همین جاده است

برای آغاز یک زندگی شاد و سعادتمند لازم نیست که در انتظار بنشینیم؛ در انتظار فارغ‌التحصیلی، بازگشت به دانشگاه، کاهش وزن ، افزایش وزن، شروع به کار، مهاجرت، دوستان تازه، ازدواج، شروع تعطیلات، صبح جمعه، در انتظار دریافت وام جدید، خرید یک ماشین نو و....

خوشبختی یک سفر است، نه یک مقصد

هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد

زندگی کنید و از حال لذت ببرید؛ به خاطر داشته باش که همه می‌خواهند روی قله کوه زندگی کنند اما تمام شادی‌ها وقتی رخ می‌دهد که در حال بالا رفتن از کوه هستیم!

Thursday, September 29, 2011

همدیگر را دوست بداریم



 



 




 
 
 
 
 
اين دو عكس احساسات شما را برخواهد انگيخت
قدر دوستي ها را بدانيم
 
 
 
 
 
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
 
 
 
 
 
 
همدیگر را دوست بداریم .....

Saturday, September 24, 2011

ميزان فاصله ي قلب آدم ها و تٌن صدا

 
استادى از شاگردانش پرسيد:
چرا ما وقتى عصبانى هستيم داد مي‌زنيم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگين هستند صدايشان را بلند مي‌کنند و سر هم داد مي‌کشند؟
 
شاگردان فکرى کردند و يکى از آن‌ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسرديمان را از دست مي‌دهيم
 
استاد پرسيد: اين که آرامشمان را از دست مي‌دهيم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد مي‌زنيم؟
آيا نمي‌توان با صداى ملايم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگين هستيم داد مي‌زنيم؟
 
شاگردان هر کدام جواب‌هايى دادند امّا پاسخ‌هاى هيچکدام استاد را راضى نکرد.
 
سرانجام او چنين توضيح داد:
هنگامى که دو نفر از دست يکديگر عصبانى هستند، قلب‌هايشان از يکديگر فاصله مي‌گيرد.
آن‌ها براى اين که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه ميزان عصبانيت و خشم بيشتر باشد، اين فاصله بيشتر است و آن‌ها بايد صدايشان را بلندتر کنند.
 
سپس استاد پرسيد:
هنگامى که دو نفر عاشق همديگر باشند چه اتفاقى مي‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمي‌زنند بلکه خيلى به آرامى با هم صحبت مي‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هايشان خيلى به هم نزديک است.
فاصله قلب‌هاشان بسيار کم است.
 
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به يکديگر بيشتر شد، چه اتفاقى مي‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمي‌زنند و فقط در گوش هم نجوا مي‌کنند و عشقشان باز هم به يکديگر بيشتر مي‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بي‌نياز مي‌شوند و فقط به يکديگر نگاه مي‌کنند. اين هنگامى است که ديگر هيچ فاصله‌اى بين قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باش


Sunday, September 18, 2011



يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که ''شجاعت يعني چه؟'' محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت يعني اين'' و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته يود ! اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون ...استثنا به ورقه سفيد او نمره 20 دادند فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟ دکتر شریعتی

از گفته های ارزشمند اوست :

میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …
فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …
فقر ، حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند …
فقر ، چیزی را "نداشتن" است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …
فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …
فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …
فقر ، همه جا سر میکشد …
فقر ، شب را "بی غذا" سر کردن نیست …
فقر ، روز را "بی اندیشه" سر کردن است …

Wednesday, August 17, 2011

مردم فاقد قدرت نیستند، آنها فاقد اراده اند .



مردم فاقد قدرت نیستند، آنها فاقد اراده اند .  ویکتور هوگو

حتی متخصصین و کارشناسانی که تفکر خلاق را تنها یکی از روش‌های تفکر می‌دانند و یک شیوه فکر کردن تعریفش می‌کنند معتقدند و توصیه می‌کنند: «ایمان داشته باشید که می‏توانید. یک حقیقت اساسی این است که برای انجام هر کار، باید اول ایمان پیدا کنیم که این کار، می‏تواند انجام شود.
اعتقاد داشتن به اینکه کاری می‏تواند انجام پذیرد، ذهن را برای یافتن راه انجام آن به حرکت وامی‏دارد. وقتی به کاری ایمان داشته باشید، فکرتان راه‌های انجام آن را پیدا می‌کند.
این آزمایش، تنها یک نتیجه دارد و آن اینکه وقتی ایمان بیاورید که چیزی ناممکن است، فکرتان در پی دلایلی می‏گردد که این مطلب را اثبات کند؛ ولی وقتی ایمان حقیقی داشته باشید که کاری شدنی است، فکرتان راه‌های انجام آن را می‏یابد.
ایمان داشتن به امکان تحقق مسائل، در حقیقت جاده را برای راه‏حل‏های خلاق، هموار می‏سازد؛ در حالی که ایمان داشتن به عدم‌تحقق آنها، تفکری ویرانگر است. این نکته را می‏توان به تمام موقعیت‏ها - چه بزرگ و چه کوچک - تعمیم داد.
 آن دسته از اقتصاددانانی که اعتقاد دارند رکودهای اقتصادی اجتناب‏ناپذیر است، نمی‏توانند راه‌های خلاقی برای شکستن این دور باطل در اقتصاد، پیدا کنند.
اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، می‏توانید راه‌هایی برای دوست‌داشتن یک فرد پیدا کنید. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، می‏توانید راه‏حل‏هایی برای مشکلات شخصی‏تان پیدا کنید. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشید، می‏توانید راهی برای خریدن خانه‏ای بهتر که آرزوی خریدنش را دارید پیدا کنید. ایمان، نیروهای خلاق را آزاد می‌کند و فقدان ایمان، آن نیروها را به بند می‏کشد. برای نیل به تفکر خلاق، ایمان داشتن را یاد بگیرید



Tuesday, August 2, 2011

می‌خواستم دنیا را تغییر بدهم



این عبارت روی سنگ قبر یك كشیش انگلیسی در كلیسای وست‌مینیستر نوشته شده:«جوان و آزاد كه بودم، تصوراتم هیچ محدودیتی نداشتند و در خیال خودم می‌خواستم دنیا را تغییر بدهم. پیرتر و عاقل‌تر كه شدم فهمیدم دنیا تغییر نمی‌كند، بنابراین توقعم را كم و به عوض‌كردن كشورم قناعت كردم ولی  كشورم هم نمی‌خواست عوض شود.
به میانسالی كه رسیدم، آخرین توانایی‌هایم را به كار گرفتم كه فقط خانواده‌ام را عوض كنم، ولی پناه بر خدا! آن‌ها هم نمی‌خواستند عوض شوند و اینك كه در بستر مرگ آرمیده‌ام، ناگهان دریافته‌ام كه اگر فقط خود را عوض می‌كردم، خانواده‌ام هم عوض می‌شد و با پشت‌گرمی آن‌ها می‌توانستم كشورم را هم عوض كنم و چه كسی می‌داند، شاید می‌توانستم دنیا را هم عوض كنم.

Saturday, July 30, 2011

خوشبختي


اگر خوشبختي را براي يك ساعت مي خواهيد ؛چرت بزيد.....
اگر خوشبختي را براي يك روز مي خواهيد؛به پيك نيك برويد...
اگر خوشبختي را براي يك هفته مي خواهيد ؛به تعطيلات برويد..
اگر خوشبختي را براي يك ماه مي خواهيد ؛ ازدواج كنيد..
اگر خوشبختي را براي يك سال مي خواهيد ؛ ثروت به ارث ببريد..

... و اگر خوشبختي را براي يك عمر مي خواهيد؛ياد بگيريد، كاري را انجام دهید که با تمام وجود آنرا دوست دارید 

Thursday, July 21, 2011

درسی از ارسطو به اسکندر قبل از حمله به ایران

 

در افســانه ها آمده است که اسکندر مقدونی پیش از حمله به ايران درمانده ومستأصل بود و از خود ميپرسـيد: "چگونه بايد بر مردمي که از مردم من بيشترميفهمند حکومت کنم؟

"یکی از رایزنان اسکندر گفت:"کتابهايشان را بسوزان، بزرگان و خردمندانشان را بکش، و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند

."اما اســتاد او ارسطو اظهار داشت:"نيازی به چنين کاری نيست.از ميانمردم آن سرزمين، آنانی را که بیسوادند و نميفهمند به کارهای بزرگ بگمارو آنانی را که باسوادند و ميفهمند در کارهای کوچک و پست قرار بده.به اینترتیب، بيسوادها و نفهم ها هميشه سپاسگـزار تو خواهند بود و هيچگاهطغيان نخواهند کرد، و آنانی که باسواد و فهميده اند يا به سرزمينهايديگری کوچ خواهند کرد و يا خسته و سرخورده بقیه عمر خود را تا لحظهمرگ، در گوشه انزوا سپری خواهند نمود . 


Saturday, June 25, 2011

آرامش مال كسي است كه صادق است




یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده


نتیجه اخلاقی داستان

عذاب وجدان هميشه مال كسي است كه صادق نيست
آرامش مال كسي است كه صادق است
لذت دنيا مال كسي نيست كه با آدم صادق زندگي مي كند
آرامش دنيا مال اون كسي است كه با وجدان صادق زندگي ميكند


21بي سوادان قرن



 

بي سوادان قرن 21 کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند
بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند ودوباره چیز های جدیدی بیاموزند.
 
                                      "الوين تافلر"

حتما بخوانید


 


 
 
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرار می داد.
حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می شد. از هیچ یک از تکنیک های متداول شکنجه استفاده نمی شد اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. زندانیان به مرگ طبیعی می مردند. امکانات فرار وجود داشت اما فرار نمی کردند. بسیاری از آن ها شب می خوابیدند و صبح دیگر بیدار نمی شدند. آن هایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خود رعایت نمی کردند و عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی می ریختند.
دلیل این رویداد، سال ها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد :
·         در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان رسیده می شد. نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمی شدند.
·         هر روز از زندانیان می خواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده اند، یا می توانستند خدمتی بکنند و نکرده اند را تعریف کنند.
·         هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی شد.
·         همه به جاسوسی برای دریافت جایزه که خطری هم برای دوستانشان نداشت عادت کرده بودند.
تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است
·         با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین می رفت.
·         با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب می شد و خود را انسانی پست می یافتند.
·         با تعریف خیانت ها، اعتبار آن ها نزد هم گروهی ها از بین می رفت.
 
و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده می شود.
سوال :
در زندگیمان به چه میزان خودمان و اطرافیانمان را به صورت خاموش شکنجه کرده ایم؟




چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟ - برتراند راسل



برای پرهیز از انواع عقاید احمقانه ای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعده ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه باز می‌دارد.
اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید. ارسطو می‌توانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر می‌کرد می‌داند. تصور کردن این که چیزی را می‌دانید در حالی که در حقیقت آن را نمی‌دانید، خطای مهلکی است که همه ی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را می‌خورند، چون به من این طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره‌ی عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت می‌برد، مرتکب چنین اظهار نظری نمی‌شوم. در هرحال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تک‌شاخ‌ها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتی یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره‌ی آنها دست بردارد.


4954_orig.jpg
اغلب موضوعات از این ساده‌تر به بوته‌ی آزمایش در می‌آیند. اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که می‌تواند شما را از تعصب خودتان با خبر کند. اگر عقیده‌ی مخالف، شما را عصبانی می‌کند، نشانه آن است که شما ناخودآگاه می‌دانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر می‌کنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو بعلاوه‌ی دو می‌شود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی می‌کنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند.
اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین درباره‌ی موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند.

یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر می‌کنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمی‌توانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار می‌آیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر می‌رسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمی‌توانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.

برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثه ای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رودررو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم می‌کرد، او دوست می‌داشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثی کند.
شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فن آوریهای جدید موافقند. اما اگر شما می‌خواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثه ای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور می‌داشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه می‌داد. من گاهی بر اثر این گونه گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی می‌گذارد.




نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء می‌کند، محتاط باشید. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژه ای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید می‌توانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید می‌توانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان می‌کند.
همه ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شده ایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونه‌ای تعریف می‌کنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. در اینجا دوباره انسان معقول می‌پذیرد که با سوالی روبروست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطه‌ی بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمی‌توانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که می‌دانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است.

Wednesday, June 1, 2011

جملاتی زیبا از دکتر شریعتی



 


می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم ! 


 


زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت 


 


در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.
انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد. 

خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق میسازد و عوام فریب پخش میکند وعامی آنرا میپذیرد. 


 


خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را که میخواهند باشم نکن

زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید : 
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟ 
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند: نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست.


 


انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن نزدیک می شود، احساس تنهایی بیشتری می کند.


 


انسان عبارت است از یک تردید، یک نوسان دائمی، هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.

 

 


خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری.


 


هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم ما خوبی او به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم.


 


خدایا هر که را عقل دادی، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی، چه دادی؟؟؟ 

با شیطان هم داستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم. 

هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود، چیزی یاد نگرفتم . . . 


 


دکتر شریعتی: مادرم میگفت عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب؛ هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام 


 


گاه گاهی به یادت غزلی می خوانم تانگویی که دلم غافل از آن عهد و وفاست. خوب رویان همه گر بادل من خوب شوند خوب من، با همه خوبان حساب تو جداست.

یه مرداب برای بدست آوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا آرامش نیلوفر به هم نخوره پس اگرکسی رو دوست داری برای داشتنش حتی شده سالها صبر کن.

بزرگترین اقیانوس آرام است آرام باش تا بزرگترین باشی. 

خوش به حال مسافرکش های میدان آزادی / هر روز آزادانه فریاد میزنند/ آزادی، آزادی.




Wednesday, May 25, 2011

قابـل تامـل


 




 





 



--







 

یه مرد باهوش برای حضار جوک تعریف کرد ، حضار دیوانه وار خندیدند . بعد از چند لحظه دوباره همون جوک رو تعریف کرد . عده کمی از حضار دوباره خندیدند . دوباره و دوباره همون جوک رو تعریف کرد . زمانی که  دیگه هیچیک از حضار نخندید او لبخند زد و گفت :
وقتی که نمی تونید به یک جوک بارها بخندید ؛ چطور برای یه مسئله بارها و بارها گریه  می کنید .... !!!!!
  
Description: image001.jpg



Tuesday, May 17, 2011

شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد
او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟
دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم
اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.
او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟
باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟
او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد
بعد آنها را برداشت و گفت:
مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟
بازهم دستها بالا بودند
سپس گفت:
هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید
چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.
اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم
و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .
و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم

اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.
شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.

کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار

شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.

ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید

ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟

هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید



Monday, May 16, 2011

اعتراف با طعم یک سوزن به خودمان...

دست و پا زدن و فریاد زدن همیشه نشانه بیداری نیست گاهی نشانه خواب بودن، کابوس دیدن و هذیان گفتنه. ما ایرانی ها دیگه کاملا تبدیل شدیم به ملت زنده باد مرده باد !
ما وطن نداریم مگر اینکه کسی به کوروش توهین می کنه، یا اسم خلیج فارس رو عوض کنه یا آثارباستانی در حال نابود شدن باشن یا فیلم 300 ساخته باشه….
ما دین نداریم مگر اینکه یکی یه جایی کاریکاتور پیامبر رو بکشه، یا بخوان قرآن بسوزونن، یا تو حرم و اماکن مقدس بمب بذارن
یه روز مهران مدیری میشه قهرمان ملی و همه برای قهوه تلخش سینه چاک می کنن، فردا میشه مزدور حکومتی، یه روز حیثیت افتخاری رو میبریم یه روز لیلا اوتادی میشه فاحشه، یه روز فوتبالیست ها دست بند سبز می بندن میشن افتخار ملی یه روز میرن با احمدی نژاد فوتبال بازی می کنن فحش شون میدیم، قبل از هر سری اخراجی ها میگیم ما فیلم این چماق به دست رو نمی خریم اما باز هم میشه پر فروش ترین فیلم سینما، یه روز میگن می خوان موسوی و کروبی رو بگیرن همه فیس بوک و دنیای مجازی و حقیقی میشه لینک و مطلب….، خیلی از حر ف ها رو نمیشه زد فقط سر بسته میگم
ما همه از ظلم وستمی که بر ما رفته و میره بیقرار و بی تابیم، موج شدیم و عده ای هم از هر قشری، سیاستمدار و هنرمند و ورزشکار و… خوب بلدن از این موج ما سواری بگیرن پشتک وارو بزنن و حالشو ببرن
یکی نیست داد بزنه :
گشت ارشاد از وقتی شروع شد که ما به خواهرامون گیر دادیم!
دیکتاتوری وقتی پا گرفت که به همسران مون و فرزندان مون زور گفتیم!
تقلب توی انتخابات از جایی آغاز شد که همه با برگه های توی جیب مون رفتیم سر جلسه امتحان!
دروغ از اونجا شروع شد هر کدوم توی هر شغل و هر جایی که هستیم واسه کوچکترین منفعت بزرگ ترین دروغ ها رو گفتیم !
پرونده سازی ازاونجا پا گرفت که هر دفعه سه نفر از ما دورهم جمع شد پشت سر سه نفر دیگه حرف زدیم و تهمت زدیم و غیبت کردیم
سانسور از جایی شروع شد که توی فامیل و دوست و آشنا تحمل کسی که مثل خودمون نباشه رو نداشتیم
ما کمی متوهم شدیم…. همه 70 و چند میلیون این مملکت مثل ما نیستن که از صبح تا شب خبر و گزارش سیاسی می خونیم و می دونیم آخرین باری که فلان زندانی سیاسی با خانوادش حرف زده چه روزی بوده !
و دقیقه به دقیقه می دونیم تو این مملکت چه خبره! کی چی میگه و کی کجا میره !
چند نفر از اطرافیانتون می شناسید که اصلا نمی دونن نوری زاد و توکلی و زید آبادی و ستوده و... کی هستن؟! چند نفر رو می شناسین که به جای کسب آگاهی کردن نشستن "پای فارسی وان" و "من و تو" الیسا کجاست و بفرمایید شام می بینن؟!
1 مهر، 13 آبان، 16 آذر، عاشورا، هدفمندکردن یارانه ها … واسه هر کدوم از اینا هفته قبلش قرار بود این مملکت به هم بریزه اما کسی صداش درنیومد! من هم میدونم که نمیشه! اما انقدر با تبلیغات ساده لوحانه خودمون رو مسخره و مضحکه نکنیم !
چند نفر از خانواده، دوستان، همکاران آشنایان خودتون می شناسید که از صبح تا شب میگن: "اینا همه دستشون تو یه کاسه است آخرش هیچی نمیشه، اینا همش بازیه، بزار زندگی مون رو کنیم، و حتی گاهی همین حساسیت های ما به امور سیاسی مملکت رو مسخره هم می کنن…
بیاین قبول کنیم اگه حتا30 میلیون از این جمعیت هم شور و شعور کافی رو داشت این وضعیت اینجوری نبود
ملتی که بنزین لیتری 700 بخرن لیتری 1000 تومن هم می خرن! ملتی که قیمت خودشو ندونه هر چیزی رو با هر قیمتی میخره
مگه این بولیوی نبود که یارانه سوخت رو برداشت بعد بااعتراض مردم دوباره برگردوند
ملتی که سه روز نمی تونه جلو شکمش رو بگیره و نره در نونوایی بربری و لواش بخره رو چه به آزادی و دموکراسی؟! در عوض واسه زندانی هایی که توی زندان اعتصاب غذا می کنن کمپین راه میندازن و پتیشن امضا می کنن
مگه اون بازار نبود که اعتصاب کرد و به خواسته اش رسید؟!
یه نگاه به مباحثه هایی که تو همین فیس بوک یا بقیه شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی اتفاق میفته بندازین، ببینید ملت سر هر اختلاف عقیده ای چه جوری به هم توهین میکنن و تهمت می زنن! فردا در یک فضای باز اینجوری می خوایم کنار هم زندگی کنیم؟!
من خسته ام از این همه شعار مرده باد زنده باد، هر کی زنده باشه و هر کی مرده باشه من می خوام تا زنده هستم زندگی کنم !
به جای بازی خوردن می خوام بازی کنم، فقط هم نقش خودم رو، زندگی خودم رو و نه چیز دیگه !
بزرگترین کاری هم که برای وطنم می تونم انجام بدم اینه که دروغ نگم، تهمت نزنم ،تقلب نکنم، زور نگم، تحمل مخالفم رو داشته باشم، آگاه باشم و آگاهی بدم و اینا رو به هم نسل های خودم و نسل بعدی هم منتقل کنم
من یقین دارم این اوضاع، نمی تونه اوضاع مملکتی باشه که 70 میلیون انسانی که دروغ نمیگن، تهمت نمیزنن، تقلب نمی کنن و زور نمیگن


این جمله رو از من به یاد داشته باشین:
اینقدر مواظب دیگران نباشیم که از خودمان فراموش کنیم
به افکار و رفتارمون تامل کنیم. و آگاه باشیم که شرایط امروز ما خوب یا بد نتیجه خواسته خودمان افکار خودمان و اعمال خودمان است و بس.


اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد
فعل تست اين غصه هاي دم به دم
اين بود معناي قَد جَفٌَ القَلَم!
مولوی