|
چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی است..... و تنها یک گناه و آن جهل است...
Wednesday, May 25, 2011
قابـل تامـل
Tuesday, May 17, 2011
شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.
یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد
او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟
دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم
اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.
او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟
باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟
او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد
بعد آنها را برداشت و گفت:
مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟
بازهم دستها بالا بودند
سپس گفت:
هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید
چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.
اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم
و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .
و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم
اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.
شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.
کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار
شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.
ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید
ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟
هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید
او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟
دست ها بالا رفت.او گفت:من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم
اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.
او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟
باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟
او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد
بعد آنها را برداشت و گفت:
مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟
بازهم دستها بالا بودند
سپس گفت:
هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید
چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.
اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم
و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .
و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم
اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.
شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.
کثیف یا تمیز،مچاله یا چین دار
شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.
ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید
ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟
هیچ وقت فراموش نکنید که شما استثنایی هستید
Monday, May 16, 2011
اعتراف با طعم یک سوزن به خودمان...
دست و پا زدن و فریاد زدن همیشه نشانه بیداری نیست گاهی نشانه خواب بودن، کابوس دیدن و هذیان گفتنه. ما ایرانی ها دیگه کاملا تبدیل شدیم به ملت زنده باد مرده باد !
ما وطن نداریم مگر اینکه کسی به کوروش توهین می کنه، یا اسم خلیج فارس رو عوض کنه یا آثارباستانی در حال نابود شدن باشن یا فیلم 300 ساخته باشه….
ما دین نداریم مگر اینکه یکی یه جایی کاریکاتور پیامبر رو بکشه، یا بخوان قرآن بسوزونن، یا تو حرم و اماکن مقدس بمب بذارن
یه روز مهران مدیری میشه قهرمان ملی و همه برای قهوه تلخش سینه چاک می کنن، فردا میشه مزدور حکومتی، یه روز حیثیت افتخاری رو میبریم یه روز لیلا اوتادی میشه فاحشه، یه روز فوتبالیست ها دست بند سبز می بندن میشن افتخار ملی یه روز میرن با احمدی نژاد فوتبال بازی می کنن فحش شون میدیم، قبل از هر سری اخراجی ها میگیم ما فیلم این چماق به دست رو نمی خریم اما باز هم میشه پر فروش ترین فیلم سینما، یه روز میگن می خوان موسوی و کروبی رو بگیرن همه فیس بوک و دنیای مجازی و حقیقی میشه لینک و مطلب….، خیلی از حر ف ها رو نمیشه زد فقط سر بسته میگم
ما همه از ظلم وستمی که بر ما رفته و میره بیقرار و بی تابیم، موج شدیم و عده ای هم از هر قشری، سیاستمدار و هنرمند و ورزشکار و… خوب بلدن از این موج ما سواری بگیرن پشتک وارو بزنن و حالشو ببرن
یکی نیست داد بزنه :
گشت ارشاد از وقتی شروع شد که ما به خواهرامون گیر دادیم!
دیکتاتوری وقتی پا گرفت که به همسران مون و فرزندان مون زور گفتیم!
تقلب توی انتخابات از جایی آغاز شد که همه با برگه های توی جیب مون رفتیم سر جلسه امتحان!
دروغ از اونجا شروع شد هر کدوم توی هر شغل و هر جایی که هستیم واسه کوچکترین منفعت بزرگ ترین دروغ ها رو گفتیم !
پرونده سازی ازاونجا پا گرفت که هر دفعه سه نفر از ما دورهم جمع شد پشت سر سه نفر دیگه حرف زدیم و تهمت زدیم و غیبت کردیم
سانسور از جایی شروع شد که توی فامیل و دوست و آشنا تحمل کسی که مثل خودمون نباشه رو نداشتیم
ما کمی متوهم شدیم…. همه 70 و چند میلیون این مملکت مثل ما نیستن که از صبح تا شب خبر و گزارش سیاسی می خونیم و می دونیم آخرین باری که فلان زندانی سیاسی با خانوادش حرف زده چه روزی بوده !
و دقیقه به دقیقه می دونیم تو این مملکت چه خبره! کی چی میگه و کی کجا میره !
چند نفر از اطرافیانتون می شناسید که اصلا نمی دونن نوری زاد و توکلی و زید آبادی و ستوده و... کی هستن؟! چند نفر رو می شناسین که به جای کسب آگاهی کردن نشستن "پای فارسی وان" و "من و تو" الیسا کجاست و بفرمایید شام می بینن؟!
1 مهر، 13 آبان، 16 آذر، عاشورا، هدفمندکردن یارانه ها … واسه هر کدوم از اینا هفته قبلش قرار بود این مملکت به هم بریزه اما کسی صداش درنیومد! من هم میدونم که نمیشه! اما انقدر با تبلیغات ساده لوحانه خودمون رو مسخره و مضحکه نکنیم !
چند نفر از خانواده، دوستان، همکاران آشنایان خودتون می شناسید که از صبح تا شب میگن: "اینا همه دستشون تو یه کاسه است آخرش هیچی نمیشه، اینا همش بازیه، بزار زندگی مون رو کنیم، و حتی گاهی همین حساسیت های ما به امور سیاسی مملکت رو مسخره هم می کنن…
بیاین قبول کنیم اگه حتا30 میلیون از این جمعیت هم شور و شعور کافی رو داشت این وضعیت اینجوری نبود
ملتی که بنزین لیتری 700 بخرن لیتری 1000 تومن هم می خرن! ملتی که قیمت خودشو ندونه هر چیزی رو با هر قیمتی میخره
مگه این بولیوی نبود که یارانه سوخت رو برداشت بعد بااعتراض مردم دوباره برگردوند
ملتی که سه روز نمی تونه جلو شکمش رو بگیره و نره در نونوایی بربری و لواش بخره رو چه به آزادی و دموکراسی؟! در عوض واسه زندانی هایی که توی زندان اعتصاب غذا می کنن کمپین راه میندازن و پتیشن امضا می کنن
مگه اون بازار نبود که اعتصاب کرد و به خواسته اش رسید؟!
یه نگاه به مباحثه هایی که تو همین فیس بوک یا بقیه شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی اتفاق میفته بندازین، ببینید ملت سر هر اختلاف عقیده ای چه جوری به هم توهین میکنن و تهمت می زنن! فردا در یک فضای باز اینجوری می خوایم کنار هم زندگی کنیم؟!
من خسته ام از این همه شعار مرده باد زنده باد، هر کی زنده باشه و هر کی مرده باشه من می خوام تا زنده هستم زندگی کنم !
به جای بازی خوردن می خوام بازی کنم، فقط هم نقش خودم رو، زندگی خودم رو و نه چیز دیگه !
بزرگترین کاری هم که برای وطنم می تونم انجام بدم اینه که دروغ نگم، تهمت نزنم ،تقلب نکنم، زور نگم، تحمل مخالفم رو داشته باشم، آگاه باشم و آگاهی بدم و اینا رو به هم نسل های خودم و نسل بعدی هم منتقل کنم
من یقین دارم این اوضاع، نمی تونه اوضاع مملکتی باشه که 70 میلیون انسانی که دروغ نمیگن، تهمت نمیزنن، تقلب نمی کنن و زور نمیگن
این جمله رو از من به یاد داشته باشین:
اینقدر مواظب دیگران نباشیم که از خودمان فراموش کنیم
به افکار و رفتارمون تامل کنیم. و آگاه باشیم که شرایط امروز ما خوب یا بد نتیجه خواسته خودمان افکار خودمان و اعمال خودمان است و بس.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد
فعل تست اين غصه هاي دم به دم
اين بود معناي قَد جَفٌَ القَلَم!
مولوی
ما وطن نداریم مگر اینکه کسی به کوروش توهین می کنه، یا اسم خلیج فارس رو عوض کنه یا آثارباستانی در حال نابود شدن باشن یا فیلم 300 ساخته باشه….
ما دین نداریم مگر اینکه یکی یه جایی کاریکاتور پیامبر رو بکشه، یا بخوان قرآن بسوزونن، یا تو حرم و اماکن مقدس بمب بذارن
یه روز مهران مدیری میشه قهرمان ملی و همه برای قهوه تلخش سینه چاک می کنن، فردا میشه مزدور حکومتی، یه روز حیثیت افتخاری رو میبریم یه روز لیلا اوتادی میشه فاحشه، یه روز فوتبالیست ها دست بند سبز می بندن میشن افتخار ملی یه روز میرن با احمدی نژاد فوتبال بازی می کنن فحش شون میدیم، قبل از هر سری اخراجی ها میگیم ما فیلم این چماق به دست رو نمی خریم اما باز هم میشه پر فروش ترین فیلم سینما، یه روز میگن می خوان موسوی و کروبی رو بگیرن همه فیس بوک و دنیای مجازی و حقیقی میشه لینک و مطلب….، خیلی از حر ف ها رو نمیشه زد فقط سر بسته میگم
ما همه از ظلم وستمی که بر ما رفته و میره بیقرار و بی تابیم، موج شدیم و عده ای هم از هر قشری، سیاستمدار و هنرمند و ورزشکار و… خوب بلدن از این موج ما سواری بگیرن پشتک وارو بزنن و حالشو ببرن
یکی نیست داد بزنه :
گشت ارشاد از وقتی شروع شد که ما به خواهرامون گیر دادیم!
دیکتاتوری وقتی پا گرفت که به همسران مون و فرزندان مون زور گفتیم!
تقلب توی انتخابات از جایی آغاز شد که همه با برگه های توی جیب مون رفتیم سر جلسه امتحان!
دروغ از اونجا شروع شد هر کدوم توی هر شغل و هر جایی که هستیم واسه کوچکترین منفعت بزرگ ترین دروغ ها رو گفتیم !
پرونده سازی ازاونجا پا گرفت که هر دفعه سه نفر از ما دورهم جمع شد پشت سر سه نفر دیگه حرف زدیم و تهمت زدیم و غیبت کردیم
سانسور از جایی شروع شد که توی فامیل و دوست و آشنا تحمل کسی که مثل خودمون نباشه رو نداشتیم
ما کمی متوهم شدیم…. همه 70 و چند میلیون این مملکت مثل ما نیستن که از صبح تا شب خبر و گزارش سیاسی می خونیم و می دونیم آخرین باری که فلان زندانی سیاسی با خانوادش حرف زده چه روزی بوده !
و دقیقه به دقیقه می دونیم تو این مملکت چه خبره! کی چی میگه و کی کجا میره !
چند نفر از اطرافیانتون می شناسید که اصلا نمی دونن نوری زاد و توکلی و زید آبادی و ستوده و... کی هستن؟! چند نفر رو می شناسین که به جای کسب آگاهی کردن نشستن "پای فارسی وان" و "من و تو" الیسا کجاست و بفرمایید شام می بینن؟!
1 مهر، 13 آبان، 16 آذر، عاشورا، هدفمندکردن یارانه ها … واسه هر کدوم از اینا هفته قبلش قرار بود این مملکت به هم بریزه اما کسی صداش درنیومد! من هم میدونم که نمیشه! اما انقدر با تبلیغات ساده لوحانه خودمون رو مسخره و مضحکه نکنیم !
چند نفر از خانواده، دوستان، همکاران آشنایان خودتون می شناسید که از صبح تا شب میگن: "اینا همه دستشون تو یه کاسه است آخرش هیچی نمیشه، اینا همش بازیه، بزار زندگی مون رو کنیم، و حتی گاهی همین حساسیت های ما به امور سیاسی مملکت رو مسخره هم می کنن…
بیاین قبول کنیم اگه حتا30 میلیون از این جمعیت هم شور و شعور کافی رو داشت این وضعیت اینجوری نبود
ملتی که بنزین لیتری 700 بخرن لیتری 1000 تومن هم می خرن! ملتی که قیمت خودشو ندونه هر چیزی رو با هر قیمتی میخره
مگه این بولیوی نبود که یارانه سوخت رو برداشت بعد بااعتراض مردم دوباره برگردوند
ملتی که سه روز نمی تونه جلو شکمش رو بگیره و نره در نونوایی بربری و لواش بخره رو چه به آزادی و دموکراسی؟! در عوض واسه زندانی هایی که توی زندان اعتصاب غذا می کنن کمپین راه میندازن و پتیشن امضا می کنن
مگه اون بازار نبود که اعتصاب کرد و به خواسته اش رسید؟!
یه نگاه به مباحثه هایی که تو همین فیس بوک یا بقیه شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی اتفاق میفته بندازین، ببینید ملت سر هر اختلاف عقیده ای چه جوری به هم توهین میکنن و تهمت می زنن! فردا در یک فضای باز اینجوری می خوایم کنار هم زندگی کنیم؟!
من خسته ام از این همه شعار مرده باد زنده باد، هر کی زنده باشه و هر کی مرده باشه من می خوام تا زنده هستم زندگی کنم !
به جای بازی خوردن می خوام بازی کنم، فقط هم نقش خودم رو، زندگی خودم رو و نه چیز دیگه !
بزرگترین کاری هم که برای وطنم می تونم انجام بدم اینه که دروغ نگم، تهمت نزنم ،تقلب نکنم، زور نگم، تحمل مخالفم رو داشته باشم، آگاه باشم و آگاهی بدم و اینا رو به هم نسل های خودم و نسل بعدی هم منتقل کنم
من یقین دارم این اوضاع، نمی تونه اوضاع مملکتی باشه که 70 میلیون انسانی که دروغ نمیگن، تهمت نمیزنن، تقلب نمی کنن و زور نمیگن
این جمله رو از من به یاد داشته باشین:
اینقدر مواظب دیگران نباشیم که از خودمان فراموش کنیم
به افکار و رفتارمون تامل کنیم. و آگاه باشیم که شرایط امروز ما خوب یا بد نتیجه خواسته خودمان افکار خودمان و اعمال خودمان است و بس.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد
فعل تست اين غصه هاي دم به دم
اين بود معناي قَد جَفٌَ القَلَم!
مولوی
Wednesday, May 11, 2011
اینگونه نگاه کنیم...
دریا باش
کودکی که لنگه کفشش را امواج از او گرفته بود روی ساحل نوشت:
دریا دزد کفش های من!
مردی که از دریا ماهی گرفته بود روی ماسه ها نوشت:
دریا سخاوتمندترین سفره ی هستی!
موج آمد و جملات را با خود شست...
تنها برایم این پیام را باقی گذاشت که:
" برداشت های دیگران در مورد خودت را در وسعت خویش حل کن تا دریا باشی"
.
.
...
Monday, May 9, 2011
آموخته های چارلی چاپلین
|
مولانا كيمياي مراقبه
در جهان تنها يك فضيلت وجود دارد: و آن آگاهي است و تنها يك گناه: وآن جهل است
و در اين بين ، باز بودن و بسته بودن چشم ها، تنها تفاوت ميان انسان هاي آگاه و نا آگاه است.
نخستين گام براي رسيدن به آگاهي توجه كافي به كردار ، گفتار و پندار است
زماني كه تا به اين حد از احوال جسم، ذهن و زندگي خود با خبر شديم،
آن گاه معجزات رخ مي دهند.
در نگاه مولانا و عارفاني نظير او زندگي ، تلاش ها و روياهاي انسان سراسر طنز است!
چرا كه انسان نا آگاهانه همواره به جست و جوي چيزي است كه پيشاپيش در وجودش نهفته است!
اما اين نكته را درست زماني مي فهمد كه به حقيقت مي رسد! نه پيش از آن!
مشهور است كه "بودا" درست در نخستين شب ازدواجش، در حالي كه هنوز آفتاب اولين صبح زندگي مشتركش طلوع نكرده بود، قصر پدر را در جست و جوي حقيقت ترك مي كند. اين سفر ساليان سال به درازا مي كشد و زماني كه به خانه باز مي گردد فرزندش سيزده ساله بوده است! هنگامي كه همسرش بعد از اين همه انتظار چشم در چشمان "بودا" مي دوزد، آشكارا حس مي كند كه او به حقيقتي بزرگ دست يافته است. حقيقتي عميق و متعالي. بودا كه از اين انتظار طولاني همسرش شگفت زده شده بود از او می پرسد: چرا به دنبال زندگي خود نرفته اي؟!
همسرش مي گويد: من نيز در طي اين سال ها همانند تو سوالي در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش مي گشتم! مي دانستم كه تو بالاخره باز مي گردي و البته با دستاني پر! دوست داشتم جواب سوالم را از زبان تو بشنوم، از زبان كسي كه حقيقت را با تمام وجودش لمس كرده باشد.
مي خواستم بپرسم آيا آن چه را كه دنبالش بودي در همين جا و در كنار خانواده ات يافت نمي شد؟!
و بودا مي گويد: "حق با توست! اما من پس از سيزده سال تلاش و تكاپو اين نكته را فهميدم كه جز بي كران درون انسان نه جايي براي رفتن هست و نه چيزي براي جستن!"
و بودا مي گويد: "حق با توست! اما من پس از سيزده سال تلاش و تكاپو اين نكته را فهميدم كه جز بي كران درون انسان نه جايي براي رفتن هست و نه چيزي براي جستن!"
حقيقت بي هيچ پوششي كاملا عريان و آشكار در كنار ماست آن قدر نزديك كه حتي كلمه نزديك هم نمي تواند واژه درستي باشد!
چرا كه حتي در نزديكي هم نوعي فاصله وجود دارد! ما براي ديدن حقيقت تنها به قلبي حساس و چشماني تيزبين نياز داريم.
تمامي كوشش مولانا در حكايت هاي رنگارنگ مثنوي اعطاي چنين چشم و چنين قلبي به ماست او مي گويد:
معجزات همواره در كنار شما هستند و در هر لحظه از زندگي تان رخ مي دهند فقط كافي است نگاه شان كنيد
او گويد: به چيزي اضافه تر از ديدن نيازي نيست! لازم نيست تا به جايي برويد! براي عارف شدن و براي دست يابي به حقيقت
نيازي نيست كاري بكنيد! بلكه در هر نقطه از زمين، و هر جايي كه هستيد به همين اندازه كه با چشماني كاملا باز شاهد زندگي
و بازي هاي رنگارنگ آن باشيد، كافي است! اين موضوع در ارتباط با گوش دادن هم صدق ميكند!
تمامي راز مراقبه در همين دو نكته خلاصه شده است
"شاهد بودن و گوش دادن"
اگر بتوانيم چگونه ديدن و چگونه شنيدن را بياموزيم عميق ترين راز مراقبه را فرا گرفته ايم!
قضاوت
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد .. به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد . دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد : پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد . کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند… ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند . زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند . باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید . او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید . زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید ؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند |
Saturday, May 7, 2011
.... تاملی به جملات بزرگان اندیشه
دموکراسی میگوید: رفیق حرفت را خودت بزن، نانت را من میخورم!
مارکسیسم میگوید: نانت را خودت بخور، حرفت را من میزنم!
فاشیسم میگوید: نانت را من میخورم، حرفت را هم من میزنم، تو فقط برای من کف بزن!
اسلام حقیقی میگوید:
نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن، من برای اینم که به حق برسی!
اسلام دروغین میگوید:
تو نانت را بیاور بده به ما، ما قسمتی از آن را جلویت میاندازیم و تو حرف بزن... اما حرفی را که ما میگوییم!
دکتر علی شریعتی روحش شاد
چی چقدر می ارزه؟
|
Monday, May 2, 2011
!ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم
فردوسی می گوید: مردمی که در راستای خوارشماری، عجم یعنی کندزبان نامیده می شدند، من با این رزمنامه ی ملی که به پارسی سره سرودم، شناسنامه ی ملی اش را نوشتم و به دست تاریخ سپردم...؛ و درست می گوید؛ بدون فردوسی امروز کجا بودیم و با چه زبانی سخن می گفتیم ؟
روزی از حسنین هیکل پرسیدند شما مصریان با آن پیشینه ی درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؛ گفت ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم.
محمد حسنین هیکل روزنامه نگار و نویسنده مشهور مصری
ما هم اگر فردوسی را نمی داشتیم امروز همانند مردمان مصر و سوریه و اردن و فلسطین و عراق و حبشه و بسیاری از مردمان دیگر عرب زبان می شدیم؛ اینها هیچ کدامین شان عرب نبودند؛
زور شمشیر و نداشتن فردوسی ها آنان را عرب زبان کرد؛ اما ما عرب زبان نشدیم نه برای اینکه شمشیری در کار نبود؛ و نه برای اینکه به گناه فارسی گویی زبان را از دهان بیرون نمی-کشیدند که می کشیدند؛ تنها برای اینکه ما فردوسی را داشتیم و دیگران نداشتند.
جهان كرده ام از سخن چون بهشت ازين بيش تخم سخن كس نكشت
بناهاي آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب
بسي افكندم از نظم كاخي بلند كه از باد و باران نيابد گزند
نميرم، ازين پس، كه من زنده ام كه تخم سخن را پراگنده ام
Subscribe to:
Posts (Atom)